loading...
totychat
meysam musay بازدید : 0 جمعه 25 بهمن 1392 نظرات (0)


گاهی وقت‌ها فکر می‌کردم که همیشه پایان، آدم را به سمت یک آغاز می‌کشاند اما وقتی دلم شکست، وقتی صدای شکستن دلم را شنیدم و تا چشم گشودم دیدم، که کوه غرورم پر شده از شکسته‌های آیینه آینده روشن. وقتی دیدم چگونه پا روی دلم گذاشتی، از اوجِ غرور به قعرِ دلتنگی سقوط کردم، وقتی که بوی خاک خیس و سرمای لطیف، که از درز پنجره سکوتم، گونه دلم را نوازش می‌داد و دل سنگی احساسم با اولین بارش غربت شکست، باور کردم که همیشه یک پایان، انسان را سمت آغازی دیگر نمی‌کشاند. گاهی باید پایان را آموخت اما بی‌آغازی دیگر، گاهی باید در پایان زندگی کرد و از پشت پنجره پایان به خاطرات گذشته نگریست. گاهی باید پشت حصارِ حسرت در خاطرات. زمانی که دست‌های دل‌مان را گره کورِ عشق زدیم و با تیغ وداع گسلاندیم، غرق شویم. باید پشت پرچین تنهایی نشست و غبار دل را با اشک شست و باور کرد: پایان را، بی آغازی دیگر ... !

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    بهترین ناظر طوطی چت کیه؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 9
  • بازدید سال : 12
  • بازدید کلی : 46